ارمیا

قال مولا علی علیه السلام «لَیْسَ‏ الْعَاقِلُ‏ مَنْ یَعْرِفُ الْخَیْرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لَکِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ یَعْرِفُ خَیْرَ الشَّرَّیْن»

ارمیا

قال مولا علی علیه السلام «لَیْسَ‏ الْعَاقِلُ‏ مَنْ یَعْرِفُ الْخَیْرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لَکِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ یَعْرِفُ خَیْرَ الشَّرَّیْن»

ارمیا
سلام و عرض ادب
دانش آموخته حوزه علمیه قم هستم و مشغول به تحصیل در روان¬شناسی
«ارمیا» وبلاگی که در مقابل شما گشاده شده و دربردارنده مباحث دینی، روان شناختی و... است.
امیدوارم بدون بهره از این محیط خارج نشوید.
خوشحال میشوم نظرات خودتون به اشتراک بزارید.
سپاس

مکتب روانشناسی گشتالت

در این پست سعی خواهیم کرد  مروری کوتاه در مکتب گشتالت با توجه به طرح درس زیر داشته باشیم. 

مفهوم #گشتالت

گشتالت در لغت: در لغت تقریبا غالب، هیئت، ساختار، شکل، الگو

در اصطلاح:  کلیتی پویا که از دو یا چند بخش تشکیل شده است. مثال شرت آبلیمو که از سه بخش آب لیمو شکر تشکیل شده است.

هدف نظریه گشتالت:  مشخص کردن ماهیت کل است.

در ادامه مطالب ذیل بیان شده است...

شناسنامه مکتب گشتالت

معرفی اجمالی

پیشگامان و بنیان گذاران

موضوع مورد مطالعه

روش مطالعه

موضوعات مورد توجه

اصول و سازماندهی مکتب

معرفی اجمالی لوین

مبانی مکتب

خدمات گشتالت

نقد و ارزیابی

سرنوشت

شناسنامه مکتب:

نام مکتب: گشتالت (gestalt)

تاریخ پیدایش: 1912

موسس: مارکس ورتایمر (max wertheimer)

توسعه دهنده: کورت کافکا، کورت لوین،  ولفگانگ کهلر(kohler)

 

موضوع مورد مطالعه

در ابتدا:  ادراک(مخصوصا ادراک دیداری)

در ادامه: یادگیری، تفکر و حافظه هم اضافه شد

 

روش مطالعه

Open با دو شرط:

  1. عدم تعصب
  2. عدم تداخل متغیر ها

 

 

معرفی اجمالی

ادعای اصلی آن ها: ادراک ، ترکیب نا متشکل از عناصری است که به طور متوالی به صورت مفاهیمی معنی دار در ذهن با هم پیوستگی داشته باشند بلکه ادراک کلیتی منسجم و متشکل از یک هیات و با یک گشتالت است. به عبارت دیگر ما چیز ها را به صورت قطعه های مجزا تجزیه نمی کنیم بلکه آن ها را به صورت ترکیب بندی معنی دار و دست نخورده تجزیه می کنیم. (ادراک کلیتی منسجم و تشکیل از یک هیات می دانستند. دلیل: کل یک ویژگی دارد که در تک تک عناصر نیست مثال شربت آبلیمو)

 

فرمول اساسی: گل وجود دارد، رفتار (به عنوان کل) توسط عناصر منفرد و متشکل خود تعیین نمی یابد، بلکه به عکس بخش های یک فرآیند کلی توسط طبیعت درونی همان کل معنا می شود

 

بنیانگذاری روانشناسی گشتالت:

* ماکس ورتایمر (1943-1880) max wertheimer

- ماکس ورتایمر چون اولین آزمایش را در سال 1912 انجام داد، بنیانگذاری رسمی است.

- ورتایمر در سال 1904 (24 سالگی) مدرک فلسفه خود را گرفت. ( زیر نظرکوپه در وورزبورگ) در سال 1910 بعد از حضور در سخنرانی های اهرنفلس که فیلسوف بود به دانشگاه فرانکفورت وارد شد.

خدمات اولیه جنبش گشتالت در بُعد علمی و آزمایشگاهی، با بررسیهای ورتهایمر(1912) درباره ی پدیده ی« فای »آغاز می شود.  ورتهایمر با استفاده از وسایلی چون «محرک نما » دست به یک سلسله آزمایشهایی درباره ی« توهم حرکت» زد .حرکت نما وسیله ای است که به تصاویر بی حرکت امکان می دهد به صورت پشت سر هم به نمایش درآیند به صورتی که حرکت ظاهری ادراک شود. ورتهایمر به نتیجه ای دست یافت که سرآغاز روانشناس گشتالت بود، یعنی، آنچه ما درک می کنیم لزوما با آنچه عملا در دنیای واقعی رخ میدهد ، مطابقت ندارد. آزمایش بدین ترتیب بود که ورتهایمر ابتدا دو نقطه ی نورانی را به طور پی در پی و در یک فاصله و با شرایط مشخص از هم، به نقاط الف و ب فرا می تاباند؛ یعنی شدت نور، فاصله ی زمانی بین روشن وخاموش شدن نقاط و فاصله ی مکانی بین آنها تنظیم می شود و زمانی می رسد که دیگر فرد در پرده ی مقابل، دونقطه ی نورانی نمی بیند، بلکه خطی را می بیند که در طول پرده در حرکت است. این آزمایش در سال (1919) منتشرشد و خطای حسی مشاهده شده درآن به پدیده فای معروف شد (phi phenomenon )

دستیاران ورتایمر که به عنوان بنیان گذاران همکار میشود از آنها نام برد عبارتند از: (که وظیفه آزمونی ورتایمر را بر عهده داشتند)

* ولفگانگ کهلر (1967-1887)

- کهلر در سال 1909 ( 22 سالگی) از دانشگاه برلین مدرک خود را دریافت کرد.

*کورت کافکا (1941-1887)

- کافکا در سال 1908 (21 سالگی) از دانشگاه برلین مدرک خود را دریافت کرد.

نکته: کافکا و کهلر قبل از گرفتن دکترای خود در دانشگاه فرانکفورت دستیار بودند.

 

 

مفاهیم اساسی مکتب گشتالت: (موضوعات مورد توجه)

  1. واقعیت
  2. تجربه
  1. محیط
  2. ادراک
  3. تعامل / کنش متقابل
  4. انگیزه
  5. مساله ذهن و بدن

 

 

1 واقعیت: رفتارگرایان واقعیت و وجود (فرایندها و اشیاء مادی که خود به خود وجود دارند) را مفاهیمی همانند می دانند؛ صندلی( نه برداشت ما از آن) یک واقعیت است و چگونگی ادراک ما از آن ربطی به واقعیتش ندارد. 

صاحب نظران گشتالت بدون انکار وجود اشیا، اعتقاد دارند که هر فرد، جهان فرضی خود را به شیوه ای درک می کند که تشکیل یک الگوی معنی دار بدهد و واقعیت برداشتی  است که شخص از خود و از محیطی که با آن به تأثیر متقابل مشغول است، به عمل می آورد. پس اولا واقعیت روانشناختی است و ثانیا واقعیت پیوسته در حال تغییر است.2 محیط: روانشناسان گشتالت، بویژه لوین، با تأثیر از «نسبی گرایی اثباتی» معتقدند که محیط مادی و محیط روانشناختی یکسان نیستند. از نظر آنان محیط روانشناختی آن است که فرد از اطراف خود درک می کند. محیط روانشناختی شامل مظاهر گوناگون بخشهای محیط مادی است، اما لزوماً تمام آن نیست. هرگاه فرد، تجربه ی تازه ای به دست آورد، محیط روانی او نیز تغییر می کند. در این حالت، نخواهد توانست در موقعیت جدید محیط قدیم را، همانگونه که بود، حفظ کند.

به دلیل یکسان نبودن محیط روانشناختی هر شخص، امکان دارد دو نفر در یک زمان و در یک مکان قرار بگیرند، اما محیط روانی متفاوتی داشته باشند. همچنین ممکن است رفتارهای دو نفر که از نظر هوشی یکسانند، در برخورد با واقعیتهای عینی یکسان نباشد، چون اهداف و زمینه ی تجربی آنان متفاوت است. مفهوم محیط از دیدگاه گشتالت، به این سؤال که چرا دو عضو خانواده چنان با یکدیگر متفاوتند که مثلاً یکی پیشرفت مثبت دارد و دیگری به انحراف کشیده می شود، پاسخ می دهد که علت این امر در تعبیر و تفسیر متفاوت آنان از جهان نهفته است، هر چند در یک محیط اجتماعی - مادی مشابه زندگی می کنند

3 ادراک: تجربه گرایان منطقی ، ادراک در فرآیندی مانند جریان عمل دستگاه عکاسی محقق می شود. ارگان های حسی ،محیط مادی و اجتماعی را عینا دریافت و آن را به سلسله اعصاب گزارش می کند و شخص به آنچه احساس شده ، معنایی اطلاق می کند. از دیدگاه رفتارگرایان ، ادراک فرآیندی است که معنی( سازمان دهی و تفسیر) بعد از حس تحقق می یابد و حس کردن و یافتن معنا دو فرایند جداگانه اند.

اما گشتالت ادراک را فرایند واحدی می داند و قائل است که حس و معنی یک فرآیند است که همزمان رخ می دهد.

4 - تعامل یا کنش متقابل: از دیدگاه گشتالت، تعامل، ارتباط بین شخص و محیط روانشناختی اوست که در نتیجه ی آن، شخص با هدفی مشخص، سعی می کند محیط و استفاده ی مطلوب از آن را معنا ببخشد. در حالی که رفتارگرایان تعامل را ارتباط بین فرد و محیط مادی می دانند. تعامل یعنی «تأثیر متقابلِ دوجانبه و همزمانی»  که بین فرد و محیط روانشناختی اش برقرار می شود . صاحبنظران میدانی - گشتالت،بین تعامل اشیای مادی و تعامل واقعیات روانشناختی درمحیط روانی فرق می گذارند.برای آنها، تعامل چیزی است که به طور روانشناختی در فضای زندگی فرد و در یک لحظه یا محدوده زمانی ویژه رخ می دهد. شخص با تعبیر و تفسیری که از دنیای اطرافش دارد، ارتباط برقرار می کند. ممکن است فرد به هنگام تعامل، بدن خود را حرکت دهد و اشیا را در محیط مادی دستکاری کند، اما این به معنای یکسان پنداشتن تعامل روانشناختی وتعامل مادی نیست. حتی ممکن است، شخص در حالی که روی صندلی راحتی نشسته و از خود هیچگونه حرکتی بدنی نشان نمی دهد، به تعامل با محیط روانشناختی اش بپردازد.

5 تجربه: از دید رفتارگرایان تجربه همان فرایند شرطی شدن است. مثلا اگر کودک بخاری داغ را لمس کند، بعدا که بین دیدن بخاری و پاسخ فرار ، پیوندی ایجاد شود می گوییم کودک تجربه ای داشته است.

 اما از دیدگاه گشتالت تجربه از تعامل شخص با محیط روانشناختی خاص او به وجود می آید و به عبارت دیگر اولین برداشتی که شخص از محیط می کند را تجربه گویند.

در تجربه، عناصر فعال و منفعلی وجود دارند که به شیوه ای خاص ترکیب شده اند:

در بُعد فعال، تجربه سعی و کوشش است... در بُعد منفعل تحمل و دنباله روی است. هنگامی که چیزی را تجربه می کنیم؛ یعنی ابتدا روی آن کاری انجام می دهیم (بُعد فعال) و سپس از نتیجه ی آن پیروی یا آن را تحمل می کنیم (بُعد منفعل).

6 انگیزه: رفتارگرایان : آنچه ایجاد انگیزه می کند عمدتا عوامل بیرونی است . اما مکتب گشتالت بر این باور است که آنچه انگیزه را ایجاد می کند درونی است ؛ به این صورت که وقتی تعادل زیستی به خورد ، احساس نیاز شده و انگیزه می شود برای رفتار.

از نظر گشتالت ویژگی دیگر انگیزه، نشأت گرفتن آن از درون فضای زندگی در زمان حال است و نه گذشته. البته باید توجه داشت که تجارب گذشته را نادیده نمی گیرد و نسبت به آینده هم بی تفاوت نیست، بلکه از نظر گشتالت، گذشته و آینده برای فرد، در زمان حال معنی دار است.

7 مسأله ذهن و بدن:

 دیدگاه های کلی در مورد ذهن و بدن:

  1. وحدت نگری رهن یا بدن:
    • فقط ذهن تنها وجود دارد(وهم گرایان)
    • فقط بدن تنها وجود دارد (مادی گرایان)
  2. دو گانه نگر ذهن و بدن
    •  توازی نگر: هر دو موجود اند اما تعاملی ندارند، اگر هم تعاملی باشد اهمیت ندارد (ساختگرا)
    • تعاملی نکر: هر دو موجود اند و با هم تعامل دارند ( فلاسفه اسلامی)

از دیدگاه گشتالت ذه و بدن هر دو موجود و با هم تعامل تنگاتنگ دارند، آن ها قائلند که می توانیم که ابعاد ذهنی و بدنی رفتار انسان را به عنوان یک مجموعه جدا ناپذیر مطالعه کنیم.

 

 

اصول سازماندهی گشتالت

نقطه پر رنگ مکتب روانشناسی گشتالت که در علم روانشناسی به جساب بیاید(حرف تازه) همین اصول سازماندهی می باشد، در سال 1923 میلادی آقای ورتایمر در مقاله ای آن را ب چاپ رساند

این اصول همان انرژی یا قوانین است که فرد با آن جهان ادراکی خود را شکل می دهد مطابق این اصول شخص اشیا را به گونه وحدت یافته ادراک می کند پس ادراک اشیاء مجموعه ای از احساسات مجزا نیست. ورتایمر معتقد است که یک شکل یا هیات کلی سازمان سازمان تشکیلی* است که نمی توان آن را مانند مجموعه ی عناصر در کنار هم دانست زیرا کیفیتی دارد که در هیچ یک از عناصر تشکیل دهنده آن نیست، به عبارتی او مدعی بود که برای ادراک کل نمی توان آن را به اجزاء کوچکتر تقسیم کرد. ورتایمر در نهایت 114 قانونی گشتالتی را ارائه کرد که ما مهمترین آن را بیان می کنیم: (هفت مورد)

 

  1. اصل مجاورت یا نزدیکیproximity

طبق این اصل عناصری که از لحاظ مکانی و زمانی به هم نزدیک هستند به صورت یک کل ادراک می شوند. اشیاء نزدیک و مجاور تشکیل مجموعه واحد را دارد در حالی که اشیا و اجزاء دور همچنین خاصیتی ندارد چه در زمان چه در مکان.

متن جایگزین ایجاد شده توسط دستگاه:

 

  1. اصل مشابهتsimilarity

 طبق این اصل عناصری که ساختار مشابهی دارند با هم درک می شوند به عبارتی هنگامی که اشیاء مشابه و غیر مشابه با هم مخلوط می شوند ما اشیاء مشابه را به صورت گروهی می بینیم. مشابهت هایی در شکل رنگ و اندازه که هر یک از آن ها تشکیل دهنده دسته مشخصی است.

متن جایگزین ایجاد شده توسط دستگاه:

 

  1. اصل بستگی یا بندشclosure

هنگامی که قسمت های خاصی از سازمان ادراکی ما قطع شده باشند گرایشی به پر کردن فاصله وجود دارد. به عبارتی دیگر مطابق این اصل گرایشی در فرد وجود دارد که شکل های نا تمام و ناقص را کامل و تکمیل می کند.

متن جایگزین ایجاد شده توسط دستگاه:
I II II I
I II II I

  1. اصل شکل و زمینهfigure and ground

 مهمترین اصل سازماندهی ابتدایی است. اگر مجرکی دو یا چند بخش داشته باشند معمولا قسمتی از آن را شکل و بقیه آن را زمینه می نامیم.

متن جایگزین ایجاد شده توسط دستگاه:

توضیح تصویر

 هرچه یک سطح یا ریخت کوچک تر باشد بیشتر احتمال دارد که به عنوان شکل دیده شود.

 در یک شکل وارونه پذیر اگر تمرکز کنید شکل و زمینه جا به جا خواهند شد . در این مثال ممکن است ابتدا دو صورت مقابل هم را ببینید، بعد ادراک شما به دیدن یک جام جا به جا شود . این امر نشان می دهد که سازمان شکل و زمینه در ذهن ما وجود دارد نه در محرک.

 اگر شکلی در یک زمینه قرار بگیرد بهتر دیده می شود.

 

دو نکته در مورد خطای ادراکی:

خطای ادراکی مولر - لایر (muller - lyer illusion)

متن جایگزین ایجاد شده توسط دستگاه:
< >
> <

این دو خط افقی از نظر طول برابر هستند با این حال خط پایینی بلندتر به نظر می رسد، طبق نظریه گشتالت با اینکه ما می دانیم که این دو خط هم اندازه هستند به طور طبیعی آن ها را متفاوت درک می کنیم

خطای حسی دایره:

متن جایگزین ایجاد شده توسط دستگاه:
t I s
.

دو دایره موجود در وسط هر شکل هم اندازه هستند در حالی که به نظر می رسد که دایره وسط سمت چپ کوچکتر باشد.

مثال:  طلبه های ساکن در قم کوچک اند، اما وقتی به شهرهای دیگر می روند، هرکدام خودشان یک آیت الله می شوند و انسان های بزرگی دیده می شوند

  1. اصل طرح گرایی pragnanz:

اگر ستاره ای رسم کنیم که خطوط آن به طور کامل وصل نشده باشدبه جای یک شکل هندسی ناقص، آن را به صورت یک ستاره خواهیم دید، ما خطوط ستاره را در پنج نقطه آن به هم وصل می کنیم، زیرا این کار بهترین شکل را به دست می دهد. همین موضوع در مورد دایره یا مربعی که خطوط آن قطع شده اند صدق می کند.

 

 

 

  1. اصل پیوستگیcontinuity:

طبق این اصل محرک هایی که با یکدیگر پیوستگی دارد به صورتی که در یک جهت جریان دارند و یا در یک الگو قرار می گیرند درک می شوند. در شکل زیر با وجودی که خط موجی و خط مستقیم یکدیگر را قطع کردند به صورت پیوسته و یک سره درک می شوند.

 

 

  1. اصل مجموعه عینی opjective set:

اگر ما نوع خاصی از سازمان را ببینیم و یک مجموعه ذهنی برای آن بدست بیاوریم، حتی اگر ترتیب های محرک اندگی تغییر کنند امکان دیدن آن سازمان همچنان وجود خواهد داشت.

وقتی به دایره های گروه سمت چپ نگاه می کنیم متوجه می شویم که آن ها طبق اصل مجاورت گروه بندی شده اند. زمانی که به سمت راست نگاه می کنیم که دایره ها به سمت یک نواختتری قرار گرفته اند، باز هم امکان دارد که آن ها را به صورت مجموعه های اول گروه بندی کنیم.

 

نظریه های اساسی:

1- پدیده فای  (ورتایمر) 2 -تفکر خلاق )ورتهایمر( 3- بینش وحل مسأله )کهلر( 4- نظریه اثر)کافکا( 5- نظریه میدانی )لوین).

- تفکر خلاق(ورتهایمر)؛ ورتهایمر، سه نوع تفکر را از یکدیگر متمایز می کند :

 تفکر نوعy (تفکر نابارور ) :معمولا به روش کوشش و خطا گفته می شود؛ مانند ثرندایک راه حل را از آزمودنی پنهان کرده او را مجبور به خطا کنیم. در این حالت ، اگر راه حل به دست آید کاملا به طور تصادفی صورت گرفته است.

تفکر نوع a(تفکر خلاق یا بارور): حل مسأله، باید فرآیندی از کل به جزء و نه از جزء به کل باشدکه مستلزم فرآیند تمرکز است، به صورتی که فرد آن را به صورت کلی می بیند. ورتهایمر معتقد است که تنها یاد گیرنده نیست که باید به موقعیت همانند یک کل نگاه کند، بلکه معلم نیز باید آن را به عنوان کل ارائه دهد.

تفکر نوعb: بین تفکر بارور و نابارو است.

 - بینش و حل مسأله(کهلر): حل مسأله ممکن است به روشهای مختلفی انجام گیرد:

الف: از طریق کوشش و خطا که ثرندایک می گوید. که در آن آزمایشگر راه حل را انتخاب و بر آزمودنی تحمیل میکند

ب: باز طریق بینش؛ که عبارتست از درک یا احساس روابط موجود در کل موقعیت که در اثر کنش متقابل انسان و محیط صورت می گیرد. بنابراین کوهلر معتقد است که یادگیری از طریق بینش حاصل می شود و بینش را تسلط ناگهانی بر مسئله می داند ،نه یک پیشرفت تدریجی که در اثر تمرین حاصل می شود.

جابجایی : یکی از جنبه های بینش است که مستلزم یادگیری یک اصل در یک موقعیت و به کار بردن آن در موقعیت دیگر است البته آنچه منتقل می شود یک کل یا گشتالت است و نه عنصر همانند به صورتی که ثرندایک مطرح می کند.

 - نظریه اثر(کافکا): کافکا علاوه بر تلاش برای توضیح و تبیین نظریه ی گشتالت، به ارائه ی نظریه ای نیز درباره ی حافظه پرداخت که با عنوان « نظریه ی اثر » مشهور شد.

وقتی ما چیزی را درک می کنیم و بعدا قادر به یادآوری آن هستیم، علت آن ردی ) اثری( است که در مغز بر جای گذاشته است. کافکا، به این فرایند، که رویداد قبلی بر رویداد بعدی تاثیر می گذارد ، اصطلاحاً « فرایند اثر »می گوید این اثرها کیفیتی دارند که ناشی از ارتباط متقابل آنهاست. لذا، هرگونه تلاشی در جهت تجزیه کلیت آن به عناصر تشکیل دهنده اش، موجب از بین رفتن آن کیفیت می شود.

زمانی که ما فراموش می کنیم ، این رد به تدریج از بین می رود بر حسب ادعای او، در فراموشی، فرایند فعلی نمی تواند با اثر یا نظامهای اثر قبلی ارتباط برقرار کند.

کورت لوین (1947-1890)

لوین در شهر موگیلنو آلمان به دنیا آمد و در سال 1914 دکتری خود را از دانشگاه برلین در رشته ی روانشناسی اجتماعی گرفت ودر سال 1933 به مدت دو سال استاد دانشگاه کرنل شد بعد به مدت 10 سال در ایستگاه بهزیستی کودک آیووا خدمت کرد و در سال 1945 استاد پژوهش برای پویش گروهی در موسسه تکنولوژی ماسوچست بود

 - نظریه لوین : نظریه میدانی:رفتارهای ما تابع دو چیز می باشند؛

- خودمان  (شخصیت مان)

- محیطی که در آن هستیم، نه صرفا محیط فیزیکی بلکه مراد برداشتی است که شخص از اطراف دارد.

 

مفاهیم کلیدی روانشناسی میدانی

 -1 فضای زندگی: فضای زندگی صورت بندی علمی مجموعه ای از موقعتیهای غیر قابل برگشت و متفاوت، اما دارای صفات مشترک و به هم پیوسته ای است که هر یک تمایلات و ارتباطات بی مانندی را در خود ذخیره کرده اند. فضای زندگی با این هدف توسعه یافت که1: ممکن و ناممکن را در زندگی شخص توضیح دهد؛ :2 آنچه را اتفاق خواهد افتاد، پیش بینی کند.

این مفهوم معرف یک الگوی کلی از عوامل یا محرکهایی است که بر رفتار فرد در یک لحظه ی خاص اثر می گذارد.

- انگیزش: لوین حالتی از تعادل بین فرد و محیطش را پیشنهاد کرد. وقتی که این تعادل به هم می خورد، تنش ایجاد می شود، که منجر به حرکت برای کوشش در برقراری تعادل می گردد. این اساس مفهوم لوین از انگیزش است. بنابراین، لوین معتقد بود که رفتار شامل دوره ای از تنش یا نیاز و به دنبال آن عمل و خلاصی است.

2- توپولوژی : مفهوم توپولوژیک ، موقعیت شخص را در ارتباط با اهداف عملکردی او و همچنین موانعی را که بر سر راه تحقق آن اهداف وجود دارد، نشان می دهد.

3- بردار : مفهوم بردار از نظامی در مکانیک اخذ شده و قدرت و جهت را که دو ویژگی خاص نیروست، نشان میدهد. در روانشناسی، بردار نیرویی است که بر حرکت روانشناختی به سوی یک هدف یا گریز از آن اثر می کند.

4- رفتار:  در روانشناسی میدانی هنگامی که از رفتار صحبت می شود، حرکت روانشناختی مورد نظر است و نه لزوماً هر نوع حرکت فیزیولوژیک. ممکن است فردی از نظر عاطفی به فرد دیگر نزدیک شود، اما هنوز هیچ حرکت جسمی از او مشاهده نگردد. رفتار، بیشتر در فضای زندگی رخ می دهد تا در یک فضای قابل مشاهده.

تعریف وسیع رفتار عبارت از هرگونه تغییر در فضای زندگی است که موضوع قوانین روانشناختی است.

فرمول اساسی لوینB= F(P×E):

رفتار(B) تابعی است از شخص(P) و محیط (E) که در روانشناسی میدانی به شکل فرمول بالا نشان داده شده است.

در این فرمول، شخص و محیط، متغیرهای مستقل از هم نیستند، بلکه متغیرهایی با وابستگی متقابل به شمار می آیند به عبارت دیگر، برای اینکه رفتار را پیش بینی کنیم، باید شخص و محیط او را به عنوان منظومه ای از عوامل که با هم وابستگی متقابل دارند، در نظر گرفت.

تفاوت لوین با گشتالتی ها

1-گشتالتیها عمدتا روی ادراک و حافظه کار کردند ولی لوین روی نیازها ، انگیزش ، شخصیت و اهداف کار کرد .

2-روانشناسان گشتالت عمدتا در توضیح رفتار روی سازه های زیستی تاکید می کنند اما لوین یک روانشناس اجتماعی است که روی عوامل اجتماعی نیز تاکید دارد .

 

مبانی مکتب روانشناسی گشتالت

مبانی علمی:

  1. گسترش روش های تجربی
  2. پیشرفت علم روانشناسی
  3. وجود مکاتب دیگر مثل ساختگرایی، کنش گرایی، رفتار گرایی

مبنای فلسفی: نظام فلسفی و نظری گشتالت ، نسبی گرایی اثباتی است که می گویند واقعیت یک امر روانشناختی است و با وجود عینی تفاوت دارد . یعنی واقعیت چیزی است که انسان از راه حواس به دست می آورد .در مقابل مطلق گرایی که قائل است در عالم حقایق ثابتی وراء درک کننده وجود دارد .

 

 

روش مطالعه

گشتالتی ها از هر روشی استفاده می کردند به شرط این که تعصبی در کار نباشد ؛ ولی با درون نگری مرسوم هم موافق نبودند. روش اصلی مطالعه که در مکتب گشتالت مورد استفاده بود ، پدیدار شناسی است.

پدیدار شناسی به معنای مشاهده و توصیف پدیده هایی است که بطور مستقیم ، فرد تجربه میکند. پدیدار شناسی دارای مراحلی است که اساسی ترین آنها این 3 مرحله می باشد ؛

  • شهود: تمرکز شدید یا توجه درونی به پدیده ها
  •  تحلیل: بررسی اجزاء گوناگون پدیدارها در روابط بین آنها
  •  توصیف:  شرح پدیده های درک شده ، بگونه ای که برای دیگران قابل فهم باشد.

 

 

نقد و ارزیابی

  1. روانشناسی گشتالت فاقد شواهد تجربی برای حمایت از نظریه است
  2. مارکس و کرونان هیلیکس گفته اند که کل نظام گشتالت دارای ابهاماتی است، به عنوان مثال مفهوم بینش یا تجربه aha  را مشکل می توان تعریف کرد.
  3. با اینکه گشتالتی ها از آزمایش استفاده کرده اند اما آزمایش های آن ها کنترل کافی نشده است و قدرت پیش بینی واقعی ندارد.اغلب اوقات هم از روش درون نگری استفاده شده است که تکرار درون نگری مشکل است.
  4. اغلب داده های گشتالت به صورت کیفی بوده است که به گفته ولمن wolman 1960 مخالفت گشتالتی ها با کمی کردن داده ها کمی عجولانه بوده است.
  5. مهمترین نقد برگشتالت ها این است که حرفشان منجر به نسبی گرایی می شود (محیط روانشناختی الزاما با محیط فیزیکی یکی نیست
  6. گشتالت نتوانست در میان روان شناسان آمریکایی  نفوذ کنند.

خدمات

  1. مطالعات گشتالت در مورد ادراک نگاه تازه ای به شکل قدیمی تجزیه و تحلیل تجربه است.
  2. آزمایش های گشتالت در مورد بینش نشان دادند که یادگیری یک امر صرفا اتفاقی نیست. آن ها شیوه جدیدی رو برای پرداختن به موضوعات یادگیری و تفکر به ما معرفی کردند.
  3. دوران شکوفاهی خودش را پشت سر گذاشته و بنیان گذاران آن در گذشته اند
  4. روانشناسی گشتالت باعث شده تا نظام های ماشینی نگر و تحلیلی، در اصول خود تجدید نظر کنند. به طوری که هنوز هم تمایل دارند که یافته های گشتالت را در نظریه خود بگنجانند

 

سرنوشت:

مکتب گشتالت امروز به عنوان یک عامل موثر در روانشناسی محسوب میشود هرچند دوران شکوفایی خود را پشت سر گذاشته است و بنیانگذاران آن درگذشته اند ولی نظریات این این مکتب در زمینه هایی چون روانشناسی شناخت ، ادراک ، تفکر و یادگیری و تقریبا در تمام زمینه های روانشناسی هنوز هم مورد بحث هستند و از اهمیت ویژه ای برخوردارند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

    1. تاریخچه روانشناسی از آغاز تا امروز: مورتون هانت  مترجم: شیرین لاروردی
    2. تاریخ و روانشناسی: بی.آر هرگنهان   مترجم: یحیی سید محمدی
    3. نظریه ها و نظام های روانشناسی: رابرت دبلیو لاندین مترجم: یحیی سید محمدی
    4. تاریخچه و مکاتب روانشناسی هنریک میزیاک  مترجم: محمد رضوانی
    5. زمینه روانشناسی هیلگارد
    6. مکتب های روانشناسی و نقد آن، پژوهشکده حوزه و دانشگاه

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی