استقامت؛ نیاز انسان در تمام مراحل کمال
اولیای دین به ما یاد میدهند که در ضروریترین چیزهایتان نیز نگاهتان ابتدا به خدا و لطف او باشد؛ ابتدا از او بخواهید و سپس در سایه توفیق او به دنبال فراهم کردن مقدمات بروید و آن را به دست بیاورید.
افراد بسیاری هستند که هدف زندگی را شناختهاند، راه صحیح را نیز یاد گرفتهاند و انگیزه برای پیمودن آن راه پیدا کردهاند، اما در نیمه راه از ادامه مسیر باز ماندهاند. کمی که راه را پیمودند، هنگامی که با سختیها روبهرو شدند و دیدند که این کار زحمت دارد، منصرف شدند یا برایشان وسوسههایی پیدا شد و در اینکه راهشان درست است شک کردند، یا انگیزههای دیگری نیز ضمیمه انگیزه اصلی شد و با آن تضاد پیدا کرد. استقامت مسئله مهمی است که قرآن بهخصوص روی آن تکیه میکند؛ إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا(فصلت/30). قدم اولی که ما باید به سوی سعادتمان برداریم، شناختن این حقیقت است که خدا رب همه هستی است و اختیار عالم به دست اوست. اما با این شناخت مسئله تمام نمیشود.
در متون دینی ما از کسی یاد شده است که شش هزار سال خدا را عبادت کرده است و سپس برگشته است. امیرمؤمنانعلیهالسلام میفرماید که شیطان قبل از خلق آدم شش هزار سال عبادت خدا کرده بود. سپس میفرماید: اینکه میگویم شش هزار سال، شما درست متوجه نمیشوید که این چقدر است؛ آیا از سالهای دنیوی است که 360روز است و شما میشناسید یا سالی است که هر روزش برابر با هزار سال است![ وَکَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص288] شاید این تعبیر حضرت اشاره به این نکته باشد که خیال نکنید این ششهزار سال از این شش هزار سالهای عادی بود، بلکه هر روز آن معادل هزار سال دنیا بود! در طول این مدت جناب ابلیس مشغول عبادت بود. آن قدر عبادت کرد که ملائکه میگفتند: این نیز ملکی است که از ما قویتر و جدیتر است. بعد از همه اینها خداوند او را امتحان کرد و به او فرمود: در مقابل این مخلوق من (حضرت آدم علیهالسلام) خضوع کن، او را قبله خودت قرار بده، و در مقابل او به خاک بیفت! شیطان گفت: من برای این؟! خداوند فرمود: بله! شیطان گفت: مرا از این تکلیف معاف کن، هر عبادت دیگری بگویی انجام میدهم! عبادتی میکنم که هیچ کس نکرده باشد! خطاب رسید: اگر مرا عبادت میکنی، آنگونه که من میگویم عبادت کن! اما شیطان گفت: این کار را نمیکنم؛ قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛[حجر/33] من برای این موجودی که از گِلی بدبو آفریدهای، سجده کنم؟! من چنین کاری نمیکنم! امتحانی بود که تمام شد و ابلیس در آن رفوزه شد.
این خطر برای هر مکلف دیگری نیز وجود دارد. این است که اولیای خدا هر چه مقامشان عالیتر میشد، نگرانیشان از عاقبت امرشان بیشتر میشد؛ نکند بعد از همه اینها ما منحرف شویم و فریب شیطان را بخوریم! نکند پست، مقام، پول، زن، یا فرزندی ما را فریب بدهد و مسیر را عوض کنیم! این است که حضرت به دنبال هر یک از این سه دعا، خواستهای برای ادامه و استقامت در آن مطرح میسازد؛ هُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ؛ هدایتی که من به دنبال جایگزین برای آن نباشم و بدانم که این هست و جز این نیست. وَطَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا؛راه صحیح به من نشان بده، اما راهی که از آن تجاوز نکنم و منحرف نشوم.
وَنِیَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُکُّ فِیهَا؛ بسیار اتفاق افتاده است که کسانی با نیت خیر و برای ثواب آخرت وارد کاری شدهاند، هیچ قصد دیگری هم نداشتهاند، ریا و تظاهری نیز در کار نبوده است، اما کمکم چیزهای دیگر هم وارد شده است. مثلا در جلسه وارد میشود و مردم به خاطر بزرگواری خودشان به او احترام میکنند. کمکم از اینکه دیگران به او احترام بگذارند و دستش را ببوسند، خوشش میآید. دفعه بعد کمی خودش را بیشتر میگیرد و میگوید: بالاخره من یک چیزی هستم که دیگران به من احترام میگذارند و اگر به او احترام نگذارند ناراحت میشود. گاهی کسی میآید و ابتدا با هزار التماس و خواهش هدیهای به او میدهد، اما وقتی هدیه را باز میکند، میبیند گرفتن هدیه نیز بد نیست و کاری میکند که دفعه بعد این هدیه بیشتر شود. شیطان آرام آرام انسان را میکشاند و یک وقت چشم باز میکند و میبیند دین و مذهبش پول، دنیا، مقام و شهوت شده است، و هر گناهی میکند توجیهی برای آن دارد.
استقامت؛ دغدغه اولیای خدا
وَطَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا؛ هیچ انحرافی پیدا نکنم، نسبت به راه حق زاویه باز نکنم؛ اینکه بگویم این گناه اینجا یا امروز عیب ندارد، این انحراف، چیزی نیست، موجب گمراهی من میشود. وقتی زاویه باز شد، ابتدا یک درجه است، اما زمانی به 180درجه میرسد و اینگونه به پیش میرود. ما باید همیشه خیر خود و دوام و استقامت آن را از خدا بخواهیم. در آیه پانزده از سوره هود خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ؛ تو به سوی خدا دعوت کن و استقامت داشته باش! در روایاتی نقل شده است که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: سوره هود مرا پیر کرد. از ایشان پرسیدند: این سوره چه خصوصیتی داشت که شما را پیر کرد؟ حضرت پاسخ دادند: لمکان هذه الآیة، فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ؛ به خاطر این کلمه استقم پیر شدم. وقتی حضرت پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله اینگونه میفرماید، تکلیف ما روشن است که چقدر باید از عاقبتمان نگران باشیم.
درس اخلاق علامه مصباح-7/9/1397